English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3085 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
show one's (true) colors <idiom> U نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
colours U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colour U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
representations U عمل نشان دادن چیزی
to jump at something [colloquial] U به چیزی واکنش نشان دادن
representation U عمل نشان دادن چیزی
do a job on <idiom> U بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
demonstrates U نشان دادن نحوه کار چیزی
debunk U توخالی بودن چیزی را نشان دادن
demonstrating U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrate U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstration U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demo U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrations U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
matter of fact <idiom> U چیزی واقعا درست باشه
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
music to one's ears <idiom> U صدایی که شخص دوست دارد بشنود
what have you <idiom> U هرچیزی که شخص میخواهد و دوست دارد
to react to something U واکنش نشان دادن به چیزی [مهندسی برق] [مهندسی ماشین آلات]
to respond to something U واکنش نشان دادن به چیزی [مهندسی برق] [مهندسی ماشین آلات]
She loves him in spite lf sll his faults . U با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
After dinner he likes to retire to his study. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
to be into somebody [something] <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
to dislike somebody [something] U دوست نداشتن کسی [چیزی]
it is marked with spots U نشان ان خالهایی است که دارد
letter head U کاغذیکه نشان چاپی دارد
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
requests U چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requested U چیزی که کسی تقاضایش را دارد
request U چیزی که کسی تقاضایش را دارد
requesting U چیزی که کسی تقاضایش را دارد
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
phillips curve U شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
eaves U هر چیزی که کمی پیش امدگی دارد
objective U چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
objectives U چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
peaks U زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peaking U زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peak U زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
indication U علامت یا چیزی که نشان دهد
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
encapsulated U چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
top U بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
There is more to it than meets the eye. U ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
direction U دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
illustrate U شرح دادن نشان دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
flag U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
modelled U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
marks U علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
model U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
models U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modeled U کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
mark U علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
quantifier U علامت یا نشانهای که حجم یا محدوده چیزی را نشان دهد
graphical U مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
gallonage U فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
indicator U چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
parity U نشانگری که نشان میدهد آیا داده بررسی پذیرش شده است یا نه یا اینکه داده پیرستی زوج یا فرد دارد
register U نشان دادن
exerted U نشان دادن
point U نشان دادن
show U نشان دادن
demonstrates U نشان دادن
indicated U نشان دادن
introduce U نشان دادن
exert U نشان دادن
introduced U نشان دادن
indicates U نشان دادن
ante U نشان دادن
indicate U نشان دادن
introduces U نشان دادن
actuate U نشان دادن
registering U نشان دادن
runs U نشان دادن
run U نشان دادن
evinces U نشان دادن
exerts U نشان دادن
imbody U نشان دادن
evincing U نشان دادن
vision U یا نشان دادن
showŠetc U نشان دادن
registers U نشان دادن
adumbrate U نشان دادن
evince U نشان دادن
showed U نشان دادن
shows U نشان دادن
exerting U نشان دادن
visions U یا نشان دادن
evinced U نشان دادن
demonstrate U نشان دادن
introducing U نشان دادن
demonstrated U نشان دادن
demonstrating U نشان دادن
to show up U نشان دادن
to put forth U نشان دادن
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
playoff U نشان دادن فیلم
reacting U واکنش نشان دادن
graph U با نمودار نشان دادن
to be illustrative of U با عکس نشان دادن
prefiguring U از پیش نشان دادن
image U نشان دادن تصویر
playoffs U نشان دادن فیلم
emote U هیجان نشان دادن
pretypify U قبلا نشان دادن
display U نشان دادن اطلاعات
televise U با تلویزیون نشان دادن
rubricate U قرمز نشان دادن
exemplified U بانمونه نشان دادن
to hang back U بیمیلی نشان دادن
cough up <idiom> U بی تمایلی نشان دادن
hang back U بی میلی نشان دادن
prefigure U از پیش نشان دادن
lout U نفهمی نشان دادن
blazes U باتصویر نشان دادن
forcing U خشونت نشان دادن
blazed U باتصویر نشان دادن
forces U خشونت نشان دادن
rubricize U قرمز نشان دادن
louts U نفهمی نشان دادن
prefigured U از پیش نشان دادن
reacted U واکنش نشان دادن
keep at something U پشتکار نشان دادن
force U خشونت نشان دادن
blaze U باتصویر نشان دادن
pragmatize U واقعی نشان دادن
reacts U واکنش نشان دادن
prefigures U از پیش نشان دادن
measure U اندازه نشان دادن
televised U با تلویزیون نشان دادن
graphs U با نمودار نشان دادن
foreshown U از پیش نشان دادن
adumbration U نشان دادن خلاصه
squirmed U ناراحتی نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن عاطفه
showdowns U نمونه نشان دادن
showdown U نمونه نشان دادن
displays U نشان دادن اطلاعات
marshaled U به ترتیب نشان دادن
displaying U نشان دادن اطلاعات
displayed U نشان دادن اطلاعات
marshaling U به ترتیب نشان دادن
react U واکنش نشان دادن
marshals U به ترتیب نشان دادن
responded U واکنش نشان دادن
marshalled U به ترتیب نشان دادن
squirm U ناراحتی نشان دادن
respond U واکنش نشان دادن
decorates U نشان یامدال دادن به
squirming U ناراحتی نشان دادن
squirms U ناراحتی نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit . U خودی را نشان دادن
decorate U نشان یامدال دادن به
televising U با تلویزیون نشان دادن
decorating U نشان یامدال دادن به
emblem U با علایم نشان دادن
exemplifies U بانمونه نشان دادن
by show of hands U با نشان دادن دست
emblems U با علایم نشان دادن
exemplify U بانمونه نشان دادن
for crying out loud <idiom> U نشان دادن عصبانیت
responds U واکنش نشان دادن
televises U با تلویزیون نشان دادن
exemplifying U بانمونه نشان دادن
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1incentive
1To be capable of quoting
1friend
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com